معنی منطقه ای در کازرون

حل جدول

لغت نامه دهخدا

کازرون

کازرون. [زِ] (اِخ) (دروازه ٔ...) یکی از دروازه های نه گانه ٔ شیراز. (از نزهه القلوب ج 3 چ لیسترانج ص 114).

کازرون. [زِ] (اِخ) (بخش...) نام بخش مرکزی و دهستان حومه ٔ شهرستان کازرون و حدود آن عبارتند از شمال و شمال خاوری به بخش کوهمره نودان، از باختر بخش خشت، از خاور شهرستان شیراز، از جنوب شهرستان بوشهر، این بخش در جنوب خاوری شهرستان واقع است. هوای آن گرم بالنسبه معتدل و آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه ٔ جره و شاپور و قنوات متعدد تأمین میشود. محصولات بخش عبارتند از: غلات و تریاک و برنج و کنجد و صیفی جات و جزئی مرکبات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و کسب است. از چهار دهستان: حومه، فامور، جره، شاپور تشکیل یافته مجموع قراء و قصبات آن 89 و نفوس آن با خود شهر کازرون در حدود 44000 نفر است. مرکز بخش شهر کازرون میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

کازرون. [زِ] (اِخ) (شهرستان...) شهرستان کازرون یکی از شهرستانهای استان هفتم کشور (فارس) است و حدود آن بقرار زیر میباشد. از شمال و شمال باختری به شهرستان بهبهان، از شمال خاوری و خاور به شهرستان شیراز و از جنوب و جنوب باختر به شهرستان بوشهر و از جنوب خاوری به شهرستان فیروزآباد.
آب و هوا: هوای شهرستان بطور کلی گرم منتهی شدت گرما به متقضای عرض جغرافیائی و پست و بلندی زمین متغیر است. بطوری که در قسمت شمالی شهرستان هوای دهستانهای دشمن زیاری و جاوید از بخش فهلیان و ممسنی و دهستان دشت ارژن از بخش کوهمره نودان نسبهً ملایم و ییلاقات شهرستان محسوب شده برعکس در قسمت های جنوبی در دهستانهای خشت و کمارج و ماهور میلاتی گرمای هوا در تابستان به منتهی شدت خود رسیده علاوه بر آن وزش بادهای گرم و سوزان زندگی رابر اشخاص غیر بومی مشکل میسازد در قسمت اخیر تقریباً زمستان وجود نداشته و برف دیده نشده است. آب مشروب و زراعتی شهرستان از رودخانه ها و چشمه سارهای متعدد و قنوات و در بعضی نقاط از چاه تأمین و مقدار آب شهرستان با مقایسه با شهرهای مجاور زیاد و مطبوع و گوارا میباشد.
ارتفاعات: بطور کلی شهرستان کازرون یک منطقه ٔ کوهستانی محسوب و امتداد ارتفاعات مثل سایر نقاط استان فارس از شمال باختری به جنوب خاوری بوده و رشته های زیر از شمال به جنوب در آن مشاهده میگردد. 1- ارتفاعات شمالی رودخانه ٔ فهلیان که امتداد کوههای کهکیلویه و از تنگ معروف تامرادی وارد شهرستان گردیده و دردشت همایجان، واقع در جنوب اردکان ختم میشود عمق این ارتفاعات زیاد و در بعضی نقاط تا 50 هزار گز میرسدو بلندترین قلل آن عبارتند از: کوه سرتنگ، تامرادی، قلعه، پره گه دان 2400 گز، کوه روال، سر کوه 2000 گز، کوه سیاه 1900 گز، کوه رنج 3000 گز. 2- ارتفاعات جنوبی رودخانه ٔ فهلیان که از جنوب خاوری بهبهان و ناحیه ٔ گچساران شروع و بوسیله ٔ رودخانه مزبور قطع شده مجدداً در حاشیه ٔ جنوبی آن امتداد مییابد در حدود دهستان بکش امتداد این ارتفاعات به جنوب خاوری متمایل و از حاشیه ٔ باختری دشت ارژن گذشته (کتل پیره زن و دختر و سرچشمه ٔ رودخانه های قره آغاج و شاپور در این ناحیه است) و به ارتفاعات کوهمره سرخی متصل میگردد در باختر ناحیه ٔ اخیر دره کازرون و دریاچه ٔ کوچک پریشان یا فامور قرار دارد. دامنه های شمالی این رشته تا کناره های رودخانه ٔ فهلیان و دامنه های جنوبی آن که شکل حلزونی دارد در ناحیه ٔ ماهور و میلاتی گسترده شده معروفترین قلل شمالی عبارتند از: کوه بزان 1600 گز، کوه آبگرم 1720 گز و بلندترین قلل جنوبی عبارتند از کوه کارده 900 گز، کوه گچ ترش 1050 گز، کوه دوسرخان 830 گز. 3- ارتفاعات بین رودخانه ٔ دالکی و شاپور که از ناحیه ٔ فراشبند و جنوب دهستان جره شروع و امتداد شمال باختری را طی نموده و در حوالی کازرون به باختر متوجه شده و در ملتقای دو رودخانه ٔ مزبور تمام میشود. کتل های معروف ملو و رودک در ناحیه ٔ اخیر قرار دارد و شوسه ٔ کازرون به بوشهر از روی آنها کشیده شده. بلندترین قلل این رشته عبارتند از: کوه بزنگ 1474 گز، کوه سربالشت 1790 گز، کوه تکاب 953 گز.
رودخانه ها: 1- رودخانه ٔ شش پیر که از جنوب خاوری ارتفاعات اردکان سرچشمه میگیرد ابتدا در سمت جنوب و بعد به طرف باختر جریان پیدا کرده و دهستان دشمن زیاری را مشروب می کند (در این ناحیه باسم دشمن زیاری خوانده میشود) ودر 18هزارگزی خاور قصبه ٔ فهلیان با رود شیرین تلاقی و وارد دهستان مزبور شده و بعد از مشروب ساختن دهستان رستم (در این ناحیه باسم رودخانه ٔ فهلیان خوانده میشود) به باختر امتداد یافته و با رودخانه ٔ تنگ شیب که از شمال دهستان رستم جاری است یکی شده از شهرستان خارج وارد ناحیه ٔ باشت و بادی و گچساران از شهرستان بهبهان میشود. 2- رودخانه ٔ شاپور - در ارتفاعات کوهمره نودان سرچشمه گرفته و بعد از عبور از دهستان کوهمره و تنگ چوگان دهستان شاپور را مشروب و از باختر کتل رودک گذشته بعد از مشروب نمودن دهستان خشت در قسمت جنوبی دهستان ماهور و میلاتی جریان پیدا کرده و با پیچ و خم های زیادی وارد دهستان مزارعی و زیر راه شهرستان بوشهر میگردد. 3- رودخانه ٔ دالکی - از ارتفاعات کوهمره سرخی در تنگ شیب سرچشمه گرفته بعد از مشروب نمودن دهستان جره (در این ناحیه برودخانه ٔ جره معروف است) به باختر متمایل و وارد کوهستان شده از خاور کتل ملو وزیر پل معروف دالکی که شوسه ٔ کازرون به بوشهر از روی آن پل کشیده شده گذشته و وارد دهستان زیر راه از شهرستان بوشهر میشود. دو رودخانه ٔ اخیر در شهرستان بوشهر یکی شده و بنام رود حله به خلیج فارس میریزد.
سازمان ادارای: شهرستان کازرون از چهار بخش مرکزی: خشت، کوهمره نودان، فهلیان و ممسنی تشکیل یافته مجموع قراء و قصبات آن 409و نفوس شهرستان در حدود 111000 نفر است... محصولات عمده ٔ شهرستان عبارتند از: غلات و تریاک و تنباکو و خرما و برنج و حبوبات و پنبه و جزئی مرکبات و محصول حیوانی عبارت از لبنیات و پشم و پوست و صنایع معموله قالی بافی و گلیم بافی و شال و گیوه بافی است.
راهها: 1- راه شوسه ٔ شیراز، کازرون، بوشهر. 2- راه شوسه ٔ کازرون، فهلیان، بهبهان. 3- راه فرعی کازرون، جره، فراشبند. 4- راه فرعی دشت برم، نودان، کازرون بعلاوه ٔ راههای فرعی زیادی که بوسیله ٔ اهالی دهستانها تسطیح شده و در فصل مساعد قابل عبور اتومبیل است در شهرستان وجود دارد. راههای مزبور در نقشه ٔ پیوست با علائم شرطیه ٔ مربوطه رسم شده است. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

کازرون. [زِ] (اِخ) نام شهری و ولایتی باشد از فارس و به این معنی با زای فارسی هم آمده است. (برهان). نام قصبه ای است در خرّه شاپور فارس به طراوت و خضارت معروف و در حوالی آن باغی به بسیاری و خوبی نارنج مشهور، بگاه بهار از احجار جدار و دیوار خانهای آن که غالباً از سنگ است سبزه روید. بلیان و دوان که شیخ امین الدین عارف و جلال الدین علامه از آنجا بوده اند از توابع آنجا است، گویند بنای آن از امیر عضدالدوله دیلمی بوده است و کازرون بحیره ای است که گرداگرد آن دوازده فرسخ و در قرب آن نرگس زاری است نیکو، «نورد»نام قریه ٔ آن بوده، از آنجا برخاسته شیخ ابواسحاق ابراهیم بن شهریار کازرونی که بروزگار خود عارف یگانه بوده و در 426 هَ. ق. رحلت نموده. (انجمن آرا) (آنندراج). ناحیتی به فارس بطول 84 و عرض 60 هزار گز که از شمال به ممسنی، از مشرق ببلوک کوه مره و از جنوب به جره و دشتی و خشت و از مغرب بماهور میلاتی و خشت محدود است و جمعیت آن 35000 تن، مرکز آن کازرون در 100هزارگزی شیراز و 1200 تن سکنه دارد. (برهان قاطع چ معین، حاشیه ٔ لغت کازرون، از جغرافیای سیاسی کیهان صص 227- 228). شهر کازرون مرکز شهرستان کازرون و بخش مرکزی و دهستان حومه و یکی از شهرهای قدیمی کشور است. در ابتدا شهر شاپور که در 20هزارگزی شمال باختر کازرون فعلی خرابه های آن باقی است اهمیت و مرکزیت داشته و شهر فعلی از توابع آن بوده و بعد از خرابی شهر شاپور فیروز پسر بهرام ساسانی کازرون را شهر نموده وقباد پادشاه ساسانی آن را آبادتر و بزرگتر گردانید.فاصله ٔ آن تا شیراز 123 و تا بوشهر 244 هزار گز و مختصات جغرافیایی آن عبارتند از: طول 51 درجه و 38 دقیقه از گرینویچ و عرض 29 درجه و 37 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا در حدود 800 گز است. ابنیه و کوچه های شهرعموماً بسبک قدیم ساخته شده فقط دو خیابان جدیدالاحداث بنام خیابان شادروان و شاپور در آن وجود دارد که مغازه های معدود تازه ساخت در اطراف آن ساخته شده ضمناً شهر دارای چند بازار سرپوشیده میباشد. هوای شهر گرم بالنسبه معتدل است و آب آن از قنوات متعدد تأمین میگردد. در شش هزارگزی باختر شهر آبی است بنام برکک که بسیار سالم و معروف بوده و مورد استفاده قرار میگیرد. کلیه ٔ ادارات دولتی و پادگان نظامی و بانک ملی در شهر وجود داشته بعلاوه دارای یک کارخانه ٔ برق و یخ، یک کارخانه ٔ پنبه پاک کنی، یک سینما و یک باغ ملی و یک دبیرستان و چند دبستان دخترانه و پسرانه و تقریباً 550 باب دکان و مغازه است. نفوس شهر مطابق آخرین آمار 25328 نفر است. شغل اهالی شهر تجارت و کسب و زراعت بوده صنایع معموله عبارتند از گیوه دوزی و دولچه سازی. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). بنزدیک دریای یون شهری است به ناحیت پارس بزرگ و آبادان و با خواسته ٔبسیار و اندر وی دو آتشکده است که آن را بزرگ دارند. (حدود العالم). سپاه سالار او عبیداﷲبن معمرالتیمی بود به اصطخر آمد و غزو جور کرد و بکازرون شد و بدارابجرد آمد... (تاریخ سیستان ص 80). گویند این شهر دمیاط ایرانیان است. (معجم البلدان). آن را در قدیم نورد (بر وزن مورد) میگفتند. (از المعجم):
هرچند که هست عالم از خوبان پر
شیرازی و کازرون و لر کوهی و لر.
سعدی (رباعیات).
کازرون و نواحی آن: اصل کازرون نورد و دریست و راهبان است بنیاد آن هم طهمورث کرده بوده است و بعد از آن بعهد شاه پوربن اردشیر چون عمارت کرد از مضافات بشاپور بوده است هوای آن گرمسیر است مانند بشاوور و آب آنجاکی خورند همه از چاه خورند هیچ آب روان نیست جز سه کاریز و همه غله ٔ ایشان بخس باشد و اعتماد بر باران دارند و حومه ٔ کازرون خراب است اما ضیاع آبادان بسیار دارد و سرایها آنجا نه بر شکل دیگر جایها باشد کی آنجا همه بکوشکها محکم باشد از بیم شبانکارگان کی درآن اعمال باشد و کوشکهاء ایشان جدا جدا باشد درهم نپیوندند و جامه ٔ توزی کی کنند چوب کتان بیارند و دستها ببندند و آن را در حوضهاء آب اندازند و رها کنند تا بپوسد پس بیرون آورند و کاه آن دور کنند و بریسندو آن ریسمان کتان را به آب کاریز راهبان شویند و این کاریز راهبان آب اندک دارد اما آن را خاصیت این است کی کتان کی بدآن شویند، سپید آید و هر کجا دیگر کی شویند البته سپید نشود و این کاریز به حکم دیوان پادشاه باشد و سرای امیر را عادت چنان رفته ست کی مایه ٔاز دیوان اطلاق کنند تا جولاهگان جامه از بهر دیوان بافند و معتمد دیوان ضبط میکند و بیاعان معتمد باشند کی قیمت عدل بر آن نهند و رقم برزنند و بغربا، فروشند و بروزگار متقدم چنان بودی کی بیاعان بارهاء کازرونی دربستندی و غربا بیامدندی و همچنان دربسته بخریدندی بی آنک بگشادندی از آنک بر بیاعان اعتماد داشتندی و به هر شهر کی ببردندی و خط بیاع بدان عرض کردندی بسود باز خریدندی ناگشاده چنانک وقت بودی کی خرواری کازرونی بده دست برفتی ناگشاده پس چون خیانت در میان آمد و مردم مصلح نماندند آن اعتماد برخاست و دیوانی نقصان گرفت و غربا تجارت کازرون در باقی نهادند خاصه در عهد امیر ابوسعد کی بدسیرتی و ظلم او پوشیده نبود و اگر مشفقی باشد کی این ترتیب بداند کردن مال بسیار از آنجا حاصل گردد و بیرون از جامه ٔ کازرونی و معامله ٔ سرای امیر خراج و معاملات باشد کی توفیر آن بعدل وامن بود و در بعضی از این شهرکهاء کازرون جامع ومنبر باشد و مردم آنجا متصرف و عوان باشند و غماز اما خانگاهی محتشم است کی همچون حرمی است از آن شیخ ابواسحاق شیرازی رَحِمَه ُ اﷲ و موروشتشگان و نواحی معمور از اعمال کازرون است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی، به اهتمام سید جلال الدین طهرانی، صص 118- 119). کازرون از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات فز و عرض ازخط استوا کط یط در اصل سه دیه بوده است نورد و دریست و راهبان طهمورث دیوبند ساخته چون شاپوربن اردشیر بابکان بشاور بساخت آن را از توابع بشاور کرد تا فیروزبن بهرام بن یزدگردبن بهرام گور آن را شهری گردانیدو پسرش قباد بر آن عمارت افزود شهری معظم شد و چون در اصل سه دیه بوده اکنون نیز عمارت متفرق بود و در و کوشکهای محکم و معتبر که هر یک همسر قلعه باشد و هوایش گرم است و آبش از سه کاریز که بدان دیهها منسوب است و اعتماد بر باران دارند و میوه هاشان نارنج و ترنج و لیمو و انواع میوهای گرمسیری باشد و در او نوعی خرماست آن را جیلان خوانند مثلش در جهان نیست و آنجا پنبه بسیار بود و قماش کرباسین از کازرون به همه ٔ اطراف برند و سخت بسیار بود و اندکی کتان نیز باشد وقماش آنجا اگر جز به آب کاریز راهبان شویند طراوت نپذیرد و مردم آنجا شافعی مذهب اند و در آنجا مزار شیخ ابواسحاق بن ابراهیم بن شهریار کازرونی رحمه اﷲ است وآن حریمی شده است و دیگر مزارات اکابر بسیار است که ذکرشان تطویلی دارد و نواحی بسیار از توابع کازرون است. (نزهه القلوب، المقاله الثالثه، چ لیسترانج ص 136).


منطقه

منطقه. [م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ] (از ع، اِ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. (ناظم الاطباء). کمر. کمربند. میان. میان بند. ج، مناطق. (یادداشت مرحوم دهخدا). منطقه:
هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم
تا زنده باشی ای خر زنار منطقه.
سوزنی.
پانصد غلام از ممالیک خاص نزدیک مجلس بایستادند با قباهای رومی و منطقه های زر مرصع به جواهر ثمین. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 333). منطقه ٔ فرمان تو ازمخنقه ٔ چنگال متعدیان ما را نگاه دارد. (مرزبان نامه ٔ چ قزوینی ص 165).
فرقش محل نطق و میان جای منطقه
منطیق آن بود که سراسر مناطق است.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 291).
لشکر گرد بر گرد دز منطقه ساخته و از جانبین تیر و سنگ سبک پران و دیوار حصار و فصیل ویران کردند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 94).
|| در شاهد زیر به معنی منطقهالبروج آمده است:
شاید که چرخ سرکش کژرو چو بندگان
بندد کمر ز منطقه پیش توبر میان.
خواجوی کرمانی.
رجوع به منطقهالبروج شود.
- منطقه ٔ چرخ، منطقهالبروج:
چو جان ز لطف در این کار بر میان بستی
کمر ز منطقه ٔ چرخ بر میان برسان.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 219).
رجوع به منطقهالبروج شود.
|| (اصطلاح نجوم) دایره ٔ عظیمه ٔ حادث بر سطح کره ٔ متحرک بر نفس خود و آن را منطقه ٔ حرکت کره نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ترکیب بعد شود.
- منطقه ٔ پروین، کمربند پروین: از آن اشهبان دور میدان... غرق در سر افسار مرصع و زین مغرق، به تعاویذ معنبر چون نسیم نسرین مطیب و به قلاید زرین چون منطقه ٔ پروین مکوکب. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 39).
- منطقه ٔ جبار، نام سه ستاره است که بر کمر صورت جبار واقع است و آن را حمائل و سه مغ نیز نامند. منطقه ٔ جوزا. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ترکیب منطقه ٔ جوزا شود.
- منطقه ٔ جوزا، سه ستاره است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نطاق جوزا. منطقه و نطاق صورت جبار. (یادداشت مرحوم دهخدا): ستاره ٔ منطیق که اصم از منطق داند به منطقه ٔ جوزا دست آویز کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 144). منطقه ٔ جوزا بند دولت سازد. (منشآت خاقانی ایضاً ص 299). پاسبانش اگر خواستی منطقه ٔ جوزا بگرفتی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285). فلک البروج از رشکش به جای منطقه ٔ جوزا زنار بر میان بستی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 284).
- منطقه ٔ حرکت، این آن دایره ٔ بزرگ بود که میان دو قطب باشد که حرکت کرده با ایشان راست بود. وز بهر آن او را منطقه خوانند که جای کمر میانگاه بود. و آن منطقه بر خویشتن گردد و سطح او جز خویشتن رسم نکند. فاما دیگر دایره ها چون کره گردد یا کره را همی رسم کنند یا پاره ای را از او ماننده ٔ چنبر دف. (التفهیم ص 31).
- منطقه ٔ فلک اعظم، آن را معدل النهار و نطاق فلک اعظم نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به معدل النهار شود.
|| نام بیماریی است که چون تاولهای خرد بر اطراف تن پیدا آید دردناک با تبی شدید.نام بثوراتی که بر کمر پیدا شود با تب حاد. نوعی بیماری که تبی تند با بثوری پیرامون کمر آرد. مرضی که گرداگرد کمر آبله کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح جغرافیایی) هر یک از پنج قسمت بزرگ زمین را گویند که واقع شده اند در میان دو قطب و دو دایره ٔ قطبی و مدار رأس السرطان و مدار رأس الجدی. از این قرار: منطقه ٔ محترقه که در وسط آن خط استوا واقعشده، منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی، منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی، منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی و منطقه ٔ منجمده ٔ جنوبی. (ناظم الاطباء). ناحیه ای که از مهمترین مشخصات آن وجود گیاهان مشابه است. ناحیه ای که در آن گونه های خاصی از گیاهان وجود دارد مانند منطقه ٔ استوایی یا منطقه ٔ قطبی. (فرهنگ اصطلاحات علمی). چون محور گردش وضعی زمین نسبت به سطح مدار حرکت انتقالی آن (یعنی سطح منطقهالبروج) در حدود 23/5 درجه متمایل است لذا خورشید در تمام سطح کره ٔ زمین یکسان نمی تابد و نور و حرارت در نقاط مختلفه ٔ کره ٔ زمین مختلف است. به همین جهت سطح کره ٔ زمین را از لحاظ درجه ٔ حرارت به پنج منطقه تقسیم کرده اند. بنابراین منطقه به بخشهای وسیعی از سطح زمین اطلاق می شود که از لحاظ دریافت نور و حرارت مکتسبه از خورشید متشابه باشند و در عرض مشخص جغرافیایی قرار گرفته باشند و یا به عبارتی دیگر در فاصله ٔ بین مدارات مشخص جغرافیایی قرار داشته باشند. مناطق پنجگانه ٔ سطح زمین عبارتند از: 1- منطقه ٔ حاره یا محترقه و آن قسمتی است از سطح زمین که بین مدار رأس السرطان در شمال و مدار رأس الجدی در جنوب خط استوا قرار گرفته و بنابراین خط استوا از وسط آن می گذرد و مقدار حرارت در تمام مدت سال در این منطقه زیاد است. 2- منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی که بین مدار رأس السرطان و مدار قطب شمال می باشد. 3- منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی که بین مدار رأس الجدی و مدار قطب جنوب قرینه ٔ منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی در نیمکره ٔ جنوبی زمین است. در دو منطقه ٔ معتدله چون آفتاب عمود نمی تابد حرارت آن هم چندان زیاد نیست و در مواقع مختلف نیز حرارت تغییر می کند و فصول چهارگانه (بهار، تابستان، پاییز و زمستان) ایجاد می شود. 4- منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی یا منطقه ٔ قطبی شمالی که بین مدار قطب شمال یانقطه ٔ قطبی در نیمکره ٔ شمالی زمین قرار دارد. 5- منطقه ٔ منجمده ٔ جنوبی یا منطقه ٔ قطبی جنوبی که بین مدار قطب جنوب تا نقطه ٔ قطبی در نیمکره ٔ جنوبی زمین قرار دارد. در دو منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی و جنوبی در تمام مدت سال اشعه ٔ آفتاب در حداکثر تمایل می باشد به همین جهت همیشه حرارت خیلی کم و اغلب زمستان و یخبندان دائمی است و تابستان آنها کم و کوتاه است و مدت آن از چند هفته نمی گذرد. و بعلاوه در این دو منطقه نیمی از سال شب و نیمی از سال روز است. (فرهنگ فارسی معین).
- منطقه ٔ استوایی، منطقه ٔ حاره. منطقه ٔ محترقه. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ حاره، منطقه ٔ استوایی. منطقه ٔ محترقه. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ قطبی، نام هر یک از دومنطقه ٔ منجمده ٔ شمالی و جنوبی زمین. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ کروی، قسمتی از سطح کره است که بین دو صفحه ٔ متوازی واقع شده است. مساحت منطقه برابر است با 2nRd که در آن R شعاع کره و d فاصله ٔ دو صفحه ٔ متوازی است. (فرهنگ اصطلاحات علمی).
- منطقه ٔ محترقه، منطقه ٔ حاره. رجوع به منطقه (اصطلاح جغرافیایی) شود.
- منطقه ٔ معتدله ٔ جنوبی. رجوع به منطقه شود.
- منطقه ٔ معتدله ٔ شمالی. رجوع به منطقه شود.
- منطقه ٔ مغاکی،منطقه ٔ شیب داری است که فلات قاره را در بالای آبهای عمیق محدود می کند. این منطقه ٔ شیب دار بین ناحیه ای است از دریا که عمق آن بین 200 تا 1000 متر قرار دارد. به این منطقه، شیب دریایی یا دامنه ٔ کرانه ای نیز می گویند. (از فرهنگ اصطلاحات علمی).
- منطقه ٔ منجمده ٔ جنوبی. رجوع به منطقه شود.
- منطقه ٔ منجمده ٔ شمالی. رجوع به منطقه شود.

منطقه. [م ُ ن َطْ طَ ق َ] (ع ص) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته. (منتهی الارب).

فارسی به عربی

منطقه ای

اقلیمی


منطقه

منطقه، موقع

فارسی به آلمانی

منطقه ای

Lokal, Regional

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

منطقه

منطقه در فارسی: نیسنگ کوی، کمر بند میانبند (اسم) کمر بند میان بند، از لحاظ حرارت خورشید سطح کره زمین را به پنج قسمت تقسیم کرده اند و هر یک از آنها را } منطقه { گویند.

فرهنگ معین

منطقه

کمرو هر آن چه بر میان بندند، بخشی از کره زمین که مختصات مخصوص به خود را دارد، جمع مناطق. [خوانش: (مِ طَ قِ) [ع. منطقه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

منطقه

(جغرافیا) هریک از قسمت‌های پنج‌گانۀ کرۀ زمین که از لحاظ درجۀ حرارت تقسیم شده: منطقهٴ حاره، منطقهٴ معتدلهٴ جنوبی، منطقهٴ معتدلهٴ شمالی، منطقهٴ منجمدۀ جنوبی، منطقهٴ منجمدۀ شمالی،
(نظامی) جبهۀ جنگ،

معادل ابجد

منطقه ای در کازرون

703

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری